حکایتی اسفناک درباره دیوار چین
تاریخ انتشار: ۲۷ اسفند ۱۴۰۰ | کد خبر: ۳۴۶۱۷۷۰۷
کمتر کسی است در جهان که نام دیوار چین را نشنیده باشد که بین مغولستان و چین به معنی اخص ممتد است. این دیوار بزرگ بیش از دو هزار سال عمر کرده است و بیش از 6000 کیلومتر طول دارد. بلندی آن قسمت دیوار که در شمال پکن بناشدن است ۸٫۵ متر و در نقاط دیگر از ۴ تا ۱۵ متر است و قطر دیوار ۴٫۵ تا ۷٫۵ متر می باشد و در فواطل برجها دارد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
ابتدای دیوار در مشرق شانهای گوان ،نا نکو ، ین من (در شانسی) و جیایو گوان (در گانسو) است و ساختن دیوار در قرن سوم قبل از میلاد در عهد امپراطور شی خوانگ تی از سلسله سلاطین چین ( 221 تا 108 قبل از میلاد) شروع شد و دامنه کار دیوار سازی در طی سلطنت آن دودمان بسیار وسیع گردید. یک میلیون برای این کار بسیج شده بودند و چون شرایط کار بسیار سخت بود گروه کثیری از کارگران می رفتند و برنمی گشتند.
کسانیکه در محل ساختمان می مردند جسدشان را لای دیوار می گذاشتند. اکنون در انتهای شرقی این دیوار یعنی در شان های گوان معبدی وجود دارد که می گویند برای بانوئی به اسم مون جیان نو ساخته شده است.مون جیان نو دختری بود که با جوانی از مردم دهکده خود ازدواج کرده بود. چند روز پس از اردواج شوهر را برای دیوارسازی بردند. چند سالی از رفتن او گذشت و هیچ خبری از او نرسید.
مون جیان نو که پیوسته نگران سرنوشت شوهر خود بود عاقبت تصمیم گرفت شخصا برود و از وی سراغی بگیرد و او را بیابد. روزی عازم محل کار او شد پس از طی مسافت بسیار سرانجام به محل کار شوهر رسید، ولی شوهر خود را پیدا نکرد. همکارانش به او گفتند خیلی احتمال دارد که شوهرش مرده باشد و جسد او را هم لای دیوار گذارده باشند.
مون جیان نو این خبر را که شنید بسیار غمگین کردید و همانجا ماند و روزها و شبها زیر آن قسمت دیوار می نشست و گریه می کرد. شبی در اثنا گریستن ، آواز مهیبی شنید سرش را بلند کرد دید دیوار شکاف برداشته است، در داخل شکاف جسد شوهر خود را تشخیص داد ، آخر لباسی را که شوهرش برتن داشت خوب می شناخت. مون جیان نو بیدرنگ خود را روی جسد شوهر خود افکند و دیگر بیرون نیامد.
اکنون این حکایت اسفناک همچنان در میان مردم چین برسر زبانهاست و سرزنشی از بیداد و ستم گذشتگان دارد.
منبع: ناطقان
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت nateghan.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ناطقان» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۴۶۱۷۷۰۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
زلف بر دیوار | بازار داغ گیس فروشی
به گزارش همشهری آنلاین، در فیلم «مسخره باز» همایون غنیزاده هم تمام ماجرا بر سر «مو» است؛ یک تار مو، سیبیل، موی بلند، موی خوشرنگ، موی مقاوم، شستن کله و یک سلمانی کوچک با سه صندلی. جایی که شاپور، شاگرد کاظم خان دور از چشم او موی مشتریان را بعد از کوتاهی نگه میدارد و میفروشد. داستان خرید و فروش مو نه فقط در فیلمها که در زندگی خیلی از زنان اتفاق افتاده و یک داستان واقعی است.
آنجا که یخچال و ماشین و لوازم دستدوم آگهی میکنند، گیسهای بافتهشده مو را هم میتوان پیدا کرد که با پیشنهاد قیمت یا با قیمتهای توافقی، دنبال مشتری هستند. برخی هم آگهی میدهند که خریدار موی طبیعیاند و بالاترین قیمت را برای موهای کوتاه شده پرداخت میکنند.
بیشتر بخوانید: تبلیغات دروغین و اعتماد بیجا | چرا نباید هر چیزی را در فضای مجازی باور کنیم؟خرید و فروش موی طبیعی این روزها رونق زیادی پیدا کرده و تعداد کسانی که مایل به فروختن موهای خود هستند افزایش پیدا کرده تا از گیسوهایشان کلاه گیسهای رنگارنگ درست شود. کافی است سری به مغازههای خیابان منوچهری بزنید تا ببینید که گیسوها دستهدسته، شاخهشاخه یا از سقف آویزانند یا کنج دیوار، سیر و پر نشستهاند به تماشا. به تماشای کسی که بیاید دستی بر آنها بکشد، تکان شان دهد و شاید همینجا، در همان مغازه شلوغ، با چند اسکناس، سرنوشتشان به سرنوشت دیگری گره بخورد.
شاخهشاخه، دستهدسته مو، با هر باز و بستهشدن در، در هم غوطه میخورند، رنگ به رنگ. مشکی پرکلاغی، زیتونی، طلایی و قهوهای روشن و تیره با یک کش سیاه، از هم جدا شدهاند. سقف، پشت همین دستههای مو پنهان شده، دستههای مو که هرکدام قصهای دارند، قصه دختربچهها و زنان جوان، با موهای بلند خرمایی و طلایی که به وقت رفتن، یا چشمان شان از اشکی که در آن جوش خورده، برق میزند یا به خندهای، کش آمده اما پس سر همهشان، قیچی رد زخمش را جا گذاشته است.